زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

برف چال

بَرْفْ‌چال، به گویش محلی ورفِ چال، عنوان جشن و آیینی کهن که همه‌ساله در اواسط بهار در آب‌‌اسک، هم‌زمان با ذوب‌شدن آخرین برفهای زمستانیِ نواحی کوهپایه‌ای دماوند، در منطقه‌‌ای به نام اَسکه‌وش (گویش محلی: اَسکِ بَشَم) برگزار می‌شود.
در اوایل دورۀ قاجاریه و بلکه پیش‌تر از آن، لاریجانِ شهرستانِ آمل 4 بلوک داشت که هنوز هم یکی از آنها به نام بلوک علیا یا بالا لاریجان به مرکزیت اسک (آب‌اسک)، و شامل روستاهای بسیاری از قبیل رینه، نیاک، امیرا، کنارکام (کنار انجام)، نوا و جز آن است (ستوده، 3 / 392- 393).
روایات محلی تاریخ پیدایش روستای اسک را که گویا ابتدا اشک نام داشته است، به زمان اشک، سرسلسلۀ اشکانیان نسبت می‌دهند. به‌روایتی دیگر، گفته می‌شود که به‌سبب وجود آبهای گرم و رسوبی که قطره‌قطره می‌چکید و رسوبی بر روی سنگها ایجاد می‌کرد، این روستا نام اشک به خود گرفته و به مرور زمان مبدل به اسک شده است (راعی، 20). در صورة الارض نیز به سال 357 ق به روستای اشک در سر راه ری به طبرستان و همچنین به نامهای بلور و آمل اشاره شده است (ابن‌حوقل، 2 / 383- 384؛ نیز نک‍ : راعی، 21).
براساس بعضی از روایات محلی، احتمالاً اسک همان آساک است که سرسلسلۀ دودمان اشکانی در شمال کوههای البرز در آن تاج‌گذاری کرده است (همو، 20-21). ناصرالدین‌شاه در سفرنامۀ مازندران (ص 113) قریۀ اسک را حاکم‌نشین لاریجان دانسته است و در همان‌جا آمده که «نـام دیگر آن آب‌اسک است» (نک‍ : حاشیۀ 2؛ نیز برای اطلاعات تاریخی بیشتر دربارۀ نام روستای اسک در متون تاریخی و سفرنامه‌ها، نک‍ : ابن‌حوقل، 2 / 384؛ شیل، 238- 246؛ بروگش، 1 / 237؛ اُرسل، 308؛ سرنا، 33).
مقارن‌بودن تقریبی مراسم ورف‌چال با یکی از گاهنبارها به نام «مَئیدِیوزرِم» سبب می‌شود که نسبت به پیدایش این مراسم و هم‌زمانی آن با این گاهنبار تأمل کرد. این گاهنبار بنابر تقویم زردشتی، از روز خور تا روز دی‌به‌مهر در ماه اردیبهشت، در خانه یـا در مکانی عمومی نزد زردشتیان برگزار می‌شود. واژۀ اوستایی مئیدیوزرم به معنی میانۀ بهار است و چنان‌که از نامش پیداست، مراسم این گاهنبار همه‌ساله در میانه‌های بهار که مصادف است با اواسط اردیبهشت (10-14 ماه)، هم‌زمان با رشد گیاهان و رونق دگربارۀ کشاورزی برگزار می‌شود. زردشتیان این زمان را هنگامۀ آفرینش آسمان از جانب خدا دانسته، و به همیـن سبب، جشن و سرور برپا می‌کنند ( بندهش، 44؛ نیـز نک‍ : ویسپرد، 27-31؛ خرده‌اوستا، 151-153؛ بیرونی، 345؛ رضی، 124- 125).
دربارۀ کندن گودال و ایجاد یخچال برای ذخیرۀ آب و رفع مشکل کم‌آبی در منطقۀ آب‌اسک، روایتی داستانی در میان محلیان رواج دارد:
گفته می‌شود که مردم روستای آب‌اسک در گذشته برای چرای دامهایشان در تابستان به منطقۀ اسکه‌وش، ناحیه‌ای سرسبز و دره‌ای وسیع در جادۀ پلور به سمت رینه، می‌آمدند، اما به‌سبب گرمای هوا به مشکل بی‌آبی برمی‌خوردند. به همین سبب، برای رفع نیازهاشان یا می‌بایست مسیری در حدود 4 کم‍ـ را تا چشمۀ زردآبدر، و یا مسیری 6کیلومتری را تا پلور طی می‌کردند (راعی، 164؛ ایازآملی، 24؛ نیز نک‍ : مهجوری، بش‍ ‌).
این معضل بی‌آبی آنان را در اندیشۀ حفر چاهی فرو برد تا از این طریق یا به آب برسند و یا برفهای زمستانی را در آن ذخیره کنند که در فصل گرما به اندازۀ نیاز آب داشته باشند، اما پس از اقدام، هر نقطه‌ای را که می‌کندند به سنگهای بزرگ بر می‌خوردند؛ این سنگها مانع از ادامۀ کار می‌شد و آنها را پس از حفر چند نقطه به‌تدریج ناامید می‌کرد (راعی، 164-165؛ ایاز آملی، همانجا).
روزی سیدی که از دماوند به سوی لاریجان در حرکت بود، به اهالی و چوپانان منطقۀ اسکه‌وش برخورد می‌کند و در جریان ماجرا قرار می‌گیرد؛ ازاین‌رو، با عصایش دایره‌ای روی زمین رسم، و اشاره می‌کند که محل آن دایره را حفر کنند. با حفر آن دایره، اهالی در کمال تعجب به سنگی برنمی‌خورند و چاهی به عمق 10 و قطر 6 متر می‌کنند؛ دالانی نیز جهت رفت‌و‌آمد به درون چاه، ایجاد می‌کنند (راعی، 165؛ ایازآملی، همانجا؛ مهجوری، بش‍ ‌).
سید پس‌از مدتی، مجدداً به اسکه‌وش برمی‌گردد و چون اهالی نام او را جویا می‌شوند، وی خود را سیدحسن ولی معرفی، و پیشنهاد می‌کند که از آن پس، هرساله روزی از روزهای نیمۀ بهار، همۀ مردان اسک از پسر هفت‌‌ساله تا پیرمرد 70ساله از اسک خارج شوند و به محل چاه بیایند و به یاری همدیگر، برف را در این چاه انبار، و در پایان کار نیز از همۀ مردم با نان و پنیر و عسل پذیرایی کنند؛ ضمناً گوسفندانی هم قربانی، و گوشت آن در میان مردم تقسیم شود (همانجاها). اهالی این پیشنهاد را می‌پذیرند و از آن زمان تاکنون همه‌ساله به برپایی باشکوه این مراسم می‌پردازند.
امروزه با اینکه مراتع اسکه‌وش از بین رفته و دامداری کم‌رونق شده است، اما مراسم ورف‌چال کماکان به قوت خود باقی است و درواقع مردم روستای آب‌اسک این عمل را دِینی می‌دانند که باید در حق سید حسن ولی ادا کنند. مردم آب‌اسک آرامگاهی برای سید حسن ولی ساخته و عصایی در آن گذاشته‌اند و باور دارند که همان عصایی است که سید با آن، محل گودال ورف چال را نشان داد. در هنگام زیارت آرامگاه، خادم آنجا ضمن خواندن اشعاری در مدح اهل بیت (ع) با این عصای بلند، آبی را در ظرفی هم‌می‌زند و به نشانۀ تبرک به زائران می‌دهد. در گویش محلی به این آب که با عصا متبرک شده است، «اَشورودونَ» می‌گویند.

مقدمات و نحوۀ برگزاری مراسم

از آغاز پیدایش مراسم تاکنون، همه‌ساله بزرگان و ریش‌سفیدان روستا برپایۀ پیش‌بینی تجربی خود از وضع هوا، روزی را در میانه‌های اردیبهشت‌ماه برای برگزاری مراسم برمی‌گزینند و با تعیین روز از یک هفته قبل، ازطریق بلندگوهای مسجد روستا زمان مراسم را اعلام می‌کنند. چندسالی است که با تشکیل شورای روستا تعیین روز مراسم برعهدۀ این شورا قرارگرفته است. یک روز پیش از ورف‌چال، رسم نان‌پزی توسط زنان روستاهای نیاک و آب‌اسک، در روستای نیاک برپا می‌شود؛ در آن روز شماری از زنان دو روستا گرد هم می‌آیند و نان مورد نیاز روز مراسم ورف‌چال را می‌پزند. این نان به «نان سید حسن ولی» مشهور و متبرک است (راعی، 167).
با آغاز صبح روز مراسم ورف‌چال، همۀ مردان روستا موظف‌اند که پس از صرف صبحانه، روستا را به قصد اسکه‌وش ترک کنند. آنها کلیۀ لوازم ناهار و چای و همچنین شیرینیهای محلی و سایر تنقلات را با خود می‌برند. هیچ مردی حق ماندن در روستا را ندارد. در این روز، زنان طی مراسمی به نام «زن‌شاهی»، جشن می‌گیرند و با در دست گرفتن ادارۀ همۀ امور، حکومت روستا را در دست می‌گیرند. آنها از میان خود، زنانی را برحسب خصوصیات فردی به‌عنوان شاه و وزیر و نگهبان برمی‌گزینند، پوشاک نظامی مردانه می‌پوشند و آرایش مردانه می‌کنند. سپس شاه از طریق بلندگو در نکوهش حکمرانی مردان در خانواده از اصطلاحات و کنایه‌های محلی استفاده می‌کند. در غیبت مردان، آزادانه با خواندن شعر و نواختن ساز و ضرب و اجرای رقصهای محلی، از کوچه‌های ده به شکل گروهی گذر می‌کنند و تا تکیۀ روستا پیش می‌روند و گرد هم می‌آیند.
نمونه‌هایی از چنین رسمی در چندین روستای دیگر همچون روستاهای اصفهان و گناباد و جز آن شناسایی شده است (برای اطلاعات بیشتر، نک‍‌ : صادقی، سراسر اثر). رسمی نیز به نام عروس و دامادبازی که از نشانه‌های بخت‌گشایی است، در طی این مراسم انجام می‌شود و هرساله دخترانی که می‌خواهند هرچه سریع‌تر بختشان بازشود و به خانۀ شوهر بروند، لباس عروس و داماد می‌پوشند و به شکل نمادین، جشن عروسی می‌گیرند. افزون بر حضور تمامی زنان روستای آب‌اسک در مراسم زن‌شاهی، شمار بسیاری از زنان مشتاق از روستاها و شهرهای اطراف در این مراسم شرکت می‌کنند (راعی، 167-170؛ ایازآملی، 25؛ وفایی، 59-60).
در طول برگزاری مراسم، زنانی که از پیش داوطلب شده بودند، به‌عنوان نگهبان در ورودی روستا که پلی فلزی است، می‌ایستند و از ورود مردان به روستا به‌شدت جلوگیری، و در صورت لزوم، از چوب‌دستیهاشان استفاده می‌کنند. درگذشته که آوازۀ این مراسم چندان منتشر نشده بود، شدت قوانین مجازات مردانی که وارد روستا می‌شدند، بسی بیشتر از زمان کنونی بود، به‌گونه‌ای که 7 نوع مجازات بدنی را در مورد آنان اجرا می‌کردند (نک‍ : مهجوری، بش‍ ؛ وفایی، 59؛ راعی، 168).
درگذشته اهالی روستا با چهارپایان و بعضاً هم پیاده از شب پیش از مراسم حرکت می‌کردند تا صبح فردا در اسکه‌وش حضور داشته باشند. جمعیت مردان با رسیدن به ناحیۀ اسکه‌وش و اطراف گودال، فرشها و اسباب و وسایل را می‌گسترانند. سپس عده‌ای به تمیزکردن جادۀ سرسبز موسوم به جادۀ ناصری (مسیر حدفاصل برفها از زمین تا گودال) و عده‌ای دیگر نیز به لای‌روبی گودال می‌پردازند (نک‍ : مهجوری، بش‍ ؛ راعی، 166).
پس از طی مراحل مقدماتی، چند نفر با بیل و کلنگ شروع به جدانمودن برفها از روی زمین و قطعه‌قطعه‌کردن آن، و گروهی عظیم از پیر و جوان، متناسب با توان خود، اقدام به حمل قطعه‌های کوچک و بزرگ می‌کنند؛ آن‌گاه با پیاده‌رویِ حدود 600 -700متری، برفها را در انتهای جادۀ ناصری به درون گودال می‌ریزند. افرادی نیز از بزرگان روستا در بالای چاه می‌ایستند و از تجمع مردم بر روی دیوارۀ چاه به‌سبب ناپایداری و ریزش تدریجی آن جلوگیری، و همچنین حاملان برف را در ریختن برفها به چاه هدایت می‌کنند (وفایی، 59 -60؛ نیز نک‍ : مهجوری، بش‍ ‌).
پوشش بام چاه در گذشته از چوب و گون بوده تا از ورود گرما به درون چاه جلوگیری شود، ولی چند سالی است که دهانۀ آن با تیرآهن و سیمان و دری فلزی پوشیده شده است و بدین‌سان افزون بر جلوگیری از نفوذ گرما، از ورود خار و خاشاک هم تا حدی پیشگیری می‌شود (راعی، همانجا). از میان جمعیت انبوه شرکت‌کنندگان، گروهی از پیران که تاب ایستادن ندارند، بر روی فرشها و زیراندازهایی که گسترده‌اند، می‌نشینند. خانوادۀ جوانانی که تازه ازدواج کرده‌اند، به پذیرایی با شیرینی و چای، و نیز تخم‌مرغ رنگی که برای بخت‌گشایی پسران مجرد است، می‌پردازند. در این میان، عده‌ای نیز به نواختن ساز و سرودن آواز و اشعار محلی، و نیز اجرای رقصهای محلی مشغول می‌شوند و فضای مراسم را شاد و مفرح می‌کنند (همانجا؛ نیز نک‍ : مهجوری، بش‍ ‌).
به‌تدریج با نزدیک‌شدن ظهر، خانواده‌ها سفره‌های کوچک و بزرگ ناهار را می‌گسترند و غذاهای متنوع محلی در آنها می‌گذارند. هر خانواده صرف‌نظر از وضع اقتصادی، هرساله به اندازۀ دو برابر نیاز خانواده‌اش غذا می‌پزد تا از هر میهمانی که بر سر سفره آمد، پذیرایی کند؛ هرکس به هر سفره‌ای که وارد شد، مورد احترام و پذیرایی قرارمی‌گیرد؛ چه، همۀ اهالی در این روز خود را نه میهمان یکدیگر، که میهمان سفرۀ سید حسن ولی می‌دانند (راعی، 170؛ نیز نک‍ : مهجوری، بش‍ ‌).
پس از صرف غذا و ذخیره‌کردن برف به میزان مورد نیاز و معمول هر سال، درِ چاه را همان‌طور که با سلام و صلوات باز کرده بودند، با سردادن صلوات می‌بندند و با جمع‌کردن همۀ اسباب و لوازم، اسکه‌وش را به قصد بازگشت به روستای آب‌اسک ترک می‌کنند. تا آن هنگام، مراسم زن‌شاهی زنان نیز در روستا به پایان رسیده و مردان حق ورود به روستا را پیدا کرده‌اند (وفایی، همانجا؛ نیز نک‍ : مهجور، بش‍ ‌). گفتنی است که مراتع ناحیۀ اسکه‌وش پس از برگزاری مراسم، قُرُق می‌شود تا علفها به میزان کافی رشد کنند و آمادۀ چرای دامها شوند.

مآخذ

ابن‌حوقل، محمد، صورة ‌الارض، لیدن، 1939 م؛ اُرسل، ا.، سفرنامه، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1353 ش؛ ایازآملی، حشمت‌الله، ورف‌چال، آمل، 1386 ش؛ بروگش، ه‍ .، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1367 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ خرده‌اوستا، ترجمه و تفسیر اردشیر آذرگشسب، تهران، 1343 ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک درگذر تاریخ، آمل، 1387 ش؛ رضی، هاشم، گاه‌شماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1335 ش؛ سرنا، ک.، مردم و دیدنیهای ایران، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1363 ش؛ شیل، م.، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، 1362 ش؛ صادقی، مریم، جشن حکومت زنان در چند روستای ایران (آب اسک، افوس ... )، پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1390-1391 ش؛ مهجوری، حسن‌علی، «برف‌چال، پیونـد سنتی بـا طبیعت»، خبرگزاری میـراث فرهنگی (مل‍ ‌)؛ ناصرالدین‌ شاه، سفرنامۀ مازندران، به‌کوشش هارون وهومن، تهران، 1383 ش؛ وفایی، شهربانو، سیمای میراث فرهنگی مازندران، تهران، 1381 ش؛ ویسپرد، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به‌کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1343 ش؛ نیز:

Chn, www.chn.ir.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.